عشق (پارت ۷۹)

میاد سمتم
جیمین: راستی خبر یونا رو داری؟
مینجی: نه چطور؟
جیمین: ته میگفت امروز حالش بد بود
مینجی: عههههه الهی ..... بعدا بش زنگ میزنم شاید خواب باشه
جیمین: اوهوم
مینجی: فیلم ببینیم؟
جیمین: هرچی عشقم بگه
براید بقلم میکنه میبرتم تو هال رو مبل مینشونه با تنقلاتی که تازه خریده میاد پیشم ، فیلم میذارم میبینیم

// ویو ته //
بعد از مصاحبه سریع خودمو رسوندم خونه، پا تند کردم رفتم بالا سمت اتاق، آروم درو باز کردم، دیدم تو خودش جم شده خوابیده معلومه حالش خوب نیس، رفتم سمتش موهاشو زدم کنار گونشو آروم بوسیدم، که برگشت نگام کرد.
ته: بهتری عشقم
یونا: راستش نع
ته: پس بریم دکتر
کمکش کردم آماده شه بعد براید بقلش کردم و بردمش تو ماشین و رفتیم سمت بیمارستان
ازش چندتا آزمایش گرفتن و بعد سرم وصل کردن که حالش بهتر شه ، پیشش بودم که صدامون کردن بریم پیش دکتر ولی چون بهش سرم وصل بود و نمیتونست بیاد خودم رفتم
دکتر: خب آقای کیم مصاحبه چطور بود؟
میخندم
ته: خوب بود
دکتر: دیگه باید کمتر بری مصاحبه و سراغ کارات
ته: چرا؟ *تعجب*
دکتر: باید بیشتر حواست به خانوم کیم باشه
ته: چشم ولی چرا؟ *تعجب*
دکتر: باید بگم که به آرزوت رسیدی
ته: کدوم آرزو؟

~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
دیدگاه ها (۴)

عشق (پارت ۸۰)

عشق (پارت ۸۱)

عشق (پارت ۷۸)

عشق (پارت ۷۷)

مست خون ( پارت ۲۳ )

پارت ۲۸ فیک دور اما آشنا

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط